نمی دانم عطسه ام می آید یا گریه ام ! ولی هی اشکم سرازیر می شود
نمی دانم الان دلم یک ختم سوزناک می خواد یا یک عروسی با شکوه!
شیون یا رقص
نمی دانم باید لباس سیاه بپوشم ، یا سرخ ، یا سفید
نمی دانم باید گوشه ای بنشینم و توی سرم بزنم ، یا برخیزم و پایکوبی کنم
نمی دانم اصلا باید باشم الان یا نباید باشم
باید بخوانم یا سکوت کنم
شرم کنم یا بی پروا باشم
باید بخوابم یا وقت بیداری است
نمی دانم چه مرگم شده این روزهای سیاه
هیچ نمی دانم
نمی دانم الان دلم یک ختم سوزناک می خواد یا یک عروسی با شکوه!
شیون یا رقص
نمی دانم باید لباس سیاه بپوشم ، یا سرخ ، یا سفید
نمی دانم باید گوشه ای بنشینم و توی سرم بزنم ، یا برخیزم و پایکوبی کنم
نمی دانم اصلا باید باشم الان یا نباید باشم
باید بخوانم یا سکوت کنم
شرم کنم یا بی پروا باشم
باید بخوابم یا وقت بیداری است
نمی دانم چه مرگم شده این روزهای سیاه
هیچ نمی دانم