۱۳۹۰/۰۵/۲۸

من




مثل پولهای یک قلک

هر که خواست مال او باشم، خانه خرابم کرد

۱۳۹۰/۰۴/۰۱

یک دست تو نهال ، دست دگر تبر



کسی چه می داند
شاید تمام درختان جنگل را
همین هیزم شکن پیر کاشته باشد

۱۳۹۰/۰۳/۱۷

پنهان ز دیده ها





مثل نگاه کردن از درون یک روزن
زندگی شاید، همان چیزهایی بود که ندیدیم

۱۳۹۰/۰۱/۲۸

چشم به راه



پیش از آنکه پیر شوی، چشم از این راه بردار
انتظار، حرمت موهای سپید را هم نگه نمی دارد

۱۳۹۰/۰۱/۲۱

در کنار هم



الاکلنگ را دوست ندارم
که شرط بالا رفتن من ، پایین آمدن تو بود
بیا روی تاب دو نفره بنشینیم

۱۳۸۹/۱۲/۱۲

هم خدا هم خرما ؟!



خرما نمی خواهم
چای ام را تلخ می خورم
فقط کمی خدا به من بده

۱۳۸۹/۱۲/۰۵

برسد به دست فیلترچی !


حالا که کفش هایم را برده ای
به خیالت دیگر نمی دوم ؟

۱۳۸۹/۱۱/۲۰

بن بست انتظار



انتظار را از کوچه های بن بست بیاموز
که دل خوش به تماشای هیچ رهگذری نیستند
چشم به راه آمدن کسی می نشینند که اگر بیاید ، ماندنیست

۱۳۸۹/۱۱/۱۸

چرا ترسیدیم ؟



باید محکمترین ضربه را می زدیم
دست کم یک بار
بی ترس از شکستن شیشه های همسایه

۱۳۸۹/۱۱/۰۳

حالا حکایت ماست



قفل و کلید برای هم ساخته شده اند

اما زندگیشان در کنار هم ، احمقانه ست

۱۳۸۹/۱۰/۲۷

زمین خورده


تنها زمانی نمی توانی پیروز شوی

که از خودت شکست خورده باشی