۱۳۸۹/۱۰/۰۴

ایستاده بر صلیب


به صلیب هم اگر کشیده شدی
مسیح باش
نه مترسک سر جالیز

۱۳۸۹/۰۸/۱۵

ناشناخته


خودت را بشناس ، پیش از آنکه دیر شود

چه بسیار قطره هایی که از تشنگی مردند

۱۳۸۹/۰۷/۱۱

تسکین


هیچ بوسه ای جای زخم زبان را خوب نمی کند

عسل ، مرهم ِ نیش زنبور نیست

۱۳۸۹/۰۶/۲۹

کسی باید باشد


در این زمانه برای روییدن
دیگر آب و خاک و روشنایی کافی نیست
باید کسی باشد که هر روز در گوشمان زمزمه کند
نــا امیــد نشــو
نــا امیــد نشــو
 نــا امیــد نشــو

۱۳۸۹/۰۶/۱۴

دوست یا دشمن


همیشه یکی پیدا میشه که هُلت بده
چه نشسته باشی روی تاب
چه ایستاده باشی لبه ی پرتگاه

۱۳۸۹/۰۶/۰۷

حق سوختن


شعله آدم ها رو خاموش نکن
بذار به درد خودشون بسوزن

هیچکس شمع کیک تولد تو نیست ، لعنتی

۱۳۸۹/۰۶/۰۲

بی جواب


خدایا
این بارون آرزوی یه بچه دیگه ست ؟
یا داری برام گریه می کنی ؟

۱۳۸۹/۰۵/۲۵

دل باخته


روزی می رسد که برگ برنده ات دل می شود

ولی تو دیگر حاکم نیستی

۱۳۸۹/۰۵/۲۳

تکیه گاه


اینقدر به هم تکیه نکنید
آدم ها حق دارند گاهی شکست بخورند
بدون اینکه نگران کسی باشند که به آنها تکیه کرده

۱۳۸۹/۰۵/۱۹

ماهی کوچک تو


ماهی عاشقی خواهم شد
حتما که نباید عید باشد ، مرا به خانه ات ببر
توی تنگ کوچک کنار پنجره ، یک عمر برایت می رقصم

تو که از جنازه ی روی آب مانده نمی ترسی ؟

۱۳۸۹/۰۴/۳۰

پنجره زندگی


چهره واقعی زندگی را شاید
تنها از پنجره چشمان بیماری می توان دید
که پزشکان جوابش کرده اند

۱۳۸۹/۰۴/۲۲

عصر روز تابستان


دلم روزهای بسیار گرم کودکی ام را می خواهد

با خنکی بی دریغ آب حوض

۱۳۸۹/۰۴/۰۶

کات


اگر قرار است بجای نقش اصلی
سیاهی لشکر زندگی خودت باشی
بازی نکن

۱۳۸۹/۰۳/۱۷

این را که دیگر می توانی !


خدایا
آب اگر دستت است بگذار زمین
من ِ آتش به جان گرفته آب دستت ببینم
بیشتر می سوزم

۱۳۸۹/۰۳/۰۴

حوای زمینی


خدایا !
میوه ی کدام درخت باغت را گاز بزنم


که از زمین رانده شوم ؟!

۱۳۸۹/۰۳/۰۱

متروک


در سرزمین روحم
روزها تابستان و شبها زمستان است
.
.
من هر روز تَرک می خورم