من موافقم جز با اون تیکه آخرش.اون دیگه لازم نیس.اطناب کلامه و ذهن رو میبره به جایی که از اصل موضوع منحرف میشه. کسی که سقوط میکنه لذت یه بالا رفتن رو قبلش چشیده چون اگه بالا نرفته باشی سقوطی در کار نیس.
برعکس رضا معتقدم بدون جمله آخر این پست ناقص می مونه و به ورطه انتزاع میفته . جمله آخر آن ضربه احساسی رو می زنه و یادآوری می کنه که داریم راجع به دنیای واقعی حرف می زنیم. عکس هم عالی بود و به یاد ماندنی
هنوز این پست کامنت نداشت یا یکی دوتا داشت، میخواستم راجع به اون جملهی آخر حرف بزنم. بعد پیش خودم یهکم فکر کردم دیدم واقعن نمیتونم تصمیم بگیرم اگه بشه جمله رو بیشتر دوست دارم یا اگه نباشه.
الآن هم که کامنتا رو دیدم گیر کردم بین نظرات رضا و زروان!
خب من جدن نمیتونم بگم کدوماش رو بیشتر دوست دارم. اما چیزی که واضحه، جملهی آخر نوشتهات رو تاریخمصرفدار میکنه و میچسبونه به یه موقعیت خاص. اگه اون جمله نباشه مفهوم کلیتر میشه و ذهن خوننده برای نتیجهگیریی و حتا استفادهی بعدی، بازتر.
اما هنوز هم نمیتونم تصمیم بگیرم کدوماش رو بیشتر میپسندم!
@عمورضا ، زروان ازلی و ذهن آشفته قبل از هرچیزی اینو بگم که شما سه نفر از جمله افرادی هستید که همین که بدونم اینجا رو می خونید احساس غرور بهم دست میده (بدون تعارف گفتم) و حالا اینکه اینقدر اهمیت میدید و به جزئیات هم اشاره می کنید ، دیگه بماند . توضیح اینکه راستش اول این جمله اومد به ذهنم : "برای اینکه به ته دره سقوط کنی ، باید اول بالای کوه بری" بعد کلا جمله رو به چیزی که الان هست تغییر دادم ، اون قسمت آخرش رو خودم هم توی دفترم ننوشته بودم ، ولی موقع آپ کردن حس کردم بنویسم بهتره ، شاید به قول ذهن آشفته مربوط به این زمان بشه ، اگه همون یه بار هم تو رو با زور بالا ببرن و بخوان بزننت زمین ، خب دروغ چرا ، ترس داره ، به قول زروان ، داریم در مورد دنیای حقیقی حرف می زنیم ، من که می ترسم ... نمی دونم حرفام مفهوم هست یا نه ؟! وشاید خودم ترجیح میدادم اون جمله ی آخر نباشه و یه حرف کلی زده باشم ، شاید یه روز برش دارم ، ولی الان بهتره باشه ممنونم از توجهتون
سلام وبلاگت خیلی قشنگ بود چشم آبجی دارم سعی می کنم فراموشش کنم ولی نمی دونی اون عشق واقعیم بود این منو می رنجونه که آلان دستش تو دستای یکی دیگست تنهام نزار منتظرتم
نمیدونم همین جمله بود یا مشابهش ولی همون موقع هم از خوندنش لذت بردم معنیش با جمله فواره چو بالا رود سرنگون شود تقریبا یکیه اما خوندن این جمله واقعا لذت بخشه
منم دلم سقوط خواست!!
پاسخ دادنحذفعکس رو که دیدم پام رو گرفتم بالا!!
موافق نیستم
پاسخ دادنحذفنه پیروزی پایدار است و نه شکست مرگآور
پاسخ دادنحذفدرد شيرينيه
پاسخ دادنحذفمنم موافق نیستم
پاسخ دادنحذفمن موافقم
پاسخ دادنحذفجز با اون تیکه آخرش.اون دیگه لازم نیس.اطناب کلامه و ذهن رو میبره به جایی که از اصل موضوع منحرف میشه. کسی که سقوط میکنه لذت یه بالا رفتن رو قبلش چشیده
چون اگه بالا نرفته باشی سقوطی در کار نیس.
جمله قشنگي بود و عكس خيلي خوبي
پاسخ دادنحذفقشنگ بود قاصدك جان
عکسات همیشه نابن. انگاری برای نوشته هات ساخته شدن.
پاسخ دادنحذفخوب میای اینجا یه جمله می نویسی یه هفته ما رو می بری تو فکر
برعکس رضا معتقدم بدون جمله آخر این پست ناقص می مونه و به ورطه انتزاع میفته . جمله آخر آن ضربه احساسی رو می زنه و یادآوری می کنه که داریم راجع به دنیای واقعی حرف می زنیم.
پاسخ دادنحذفعکس هم عالی بود و به یاد ماندنی
لذت بالا بودن قبل از سقوط...
پاسخ دادنحذفترس آوره اون لذت اما بهتر از زمین موندنــه...
هنوز این پست کامنت نداشت یا یکی دوتا داشت، میخواستم راجع به اون جملهی آخر حرف بزنم.
پاسخ دادنحذفبعد پیش خودم یهکم فکر کردم دیدم واقعن نمیتونم تصمیم بگیرم اگه بشه جمله رو بیشتر دوست دارم یا اگه نباشه.
الآن هم که کامنتا رو دیدم گیر کردم بین نظرات رضا و زروان!
خب من جدن نمیتونم بگم کدوماش رو بیشتر دوست دارم. اما چیزی که واضحه، جملهی آخر نوشتهات رو تاریخمصرفدار میکنه و میچسبونه به یه موقعیت خاص.
اگه اون جمله نباشه مفهوم کلیتر میشه و ذهن خوننده برای نتیجهگیریی و حتا استفادهی بعدی، بازتر.
اما هنوز هم نمیتونم تصمیم بگیرم کدوماش رو بیشتر میپسندم!
خیلی زیبا بود قاصدک جان...
پاسخ دادنحذفدیروز تا شب داشتم به این جمله فکر میکردم...
البته یه حس محافظه کارانه!!به آدم میگه که شب شراب نیرزد به بامداد خمار!!
@سینا
پاسخ دادنحذفحالا بریم بالا
شایدم سقوط نکردیم
کسی چه میدونه ؟
:)
@سید
نظر شما محترمه آقا
:)
@ناشناس
موافقم
@م.پارسا
نمیدونم
:-|
@کمیاب
نظر شما هم محترمه کمیاب
@حیاط خلوت
ممنونم عزیزم ، لطف داری
خوشحالم که دوست داشتی
@دیلماج
یعنی این کامنتت اشتیاق یک سال نوشتن رو بهم داد
خیلی ممنونم ازت
:)
@س ی م ا
بله عزیزم ، بهتر از زمین موندنه
:)
@بهانه
باعث افتخاره عزیز
نکته ای بود این که گفتی
:)
@عمورضا ، زروان ازلی و ذهن آشفته
پاسخ دادنحذفقبل از هرچیزی اینو بگم که شما سه نفر از جمله افرادی هستید که همین که بدونم اینجا رو می خونید احساس غرور بهم دست میده (بدون تعارف گفتم)
و حالا اینکه اینقدر اهمیت میدید و به جزئیات هم اشاره می کنید ، دیگه بماند .
توضیح اینکه راستش اول این جمله اومد به ذهنم : "برای اینکه به ته دره سقوط کنی ، باید اول بالای کوه بری" بعد کلا جمله رو به چیزی که الان هست تغییر دادم ، اون قسمت آخرش رو خودم هم توی دفترم ننوشته بودم ، ولی موقع آپ کردن حس کردم بنویسم بهتره ، شاید به قول ذهن آشفته مربوط به این زمان بشه ، اگه همون یه بار هم تو رو با زور بالا ببرن و بخوان بزننت زمین ، خب دروغ چرا ، ترس داره ، به قول زروان ، داریم در مورد دنیای حقیقی حرف می زنیم ، من که می ترسم ... نمی دونم حرفام مفهوم هست یا نه ؟!
وشاید خودم ترجیح میدادم اون جمله ی آخر نباشه و یه حرف کلی زده باشم ، شاید یه روز برش دارم ، ولی الان بهتره باشه
ممنونم از توجهتون
سلام وبلاگت خیلی قشنگ بود چشم آبجی دارم سعی می کنم فراموشش کنم ولی نمی دونی اون عشق واقعیم بود
پاسخ دادنحذفاین منو می رنجونه که آلان دستش تو دستای یکی دیگست
تنهام نزار منتظرتم
در جوانی غصه خوردم هیچ کس یادم نکرد / در قفس ماندم ولی صیاد آزادم نکرد / آتش عشقت چنان از زندگی سیرم بکرد / آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد.
پاسخ دادنحذفسلام آبجی من لینکت کردم
پاسخ دادنحذفمن خاله قاصدک نمی گم می گم آبجی فهمیدی
بازم بهم سر بزن تنهام نزار از تنهایی متنفرم
منتظرتم بای
@سعید
پاسخ دادنحذفبازم می گم ، هدرت رو تغییر بده
از این شعرا هم نخون
حالا خاله یا آبجی ، هرچی خواستی صدام کن ولی بچه خوبی باش
ممنون برای لینک
:)
دقیقا همینه
پاسخ دادنحذفاومدم بگم شرمنده نکن بابا و عذرخواهی کنم بابات اینکه نظرت رو منتشر کردم، دیدم اینجا هم شرمنده کردی.
پاسخ دادنحذفبه خدا من یکی که اینهمه نیستم. نگو دیگه جان ذهن ِآشفته.
تو مثل آمدن يک غروب دلتنگی
پاسخ دادنحذفو با تمام غزل های من هماهنگی
چقدر گريه و باران برايم آوردی
چقدر هق هق تازه چقدر دلتنگی
شميم عطر خيال تو در تنم جاريست
اگرچه دورتر از صدهزار فرسنگی
چه خوب ميشد اگر اهل کوچه ام بودی
تو بودی و شب و صدها دريچه رنگی
تمام ميشوم آخر بدون ديدارت
بيا ببينمت از پشت قاب دلسنگی
خیلی بی معرفتی یادت باشه من بهت سر می زنم تو منو فراموش کردی عیبی نداره به همو می رسیم[بدرود][گریه]
به نظر من سقوط میتونه ارزش یک لحظه لذت رو داشته باشه
پاسخ دادنحذفحتی با ترس.
@علیرضا
پاسخ دادنحذف:)
@ذهن آشفته
دشمنت شرمنده
من تعارف نکردم ، نظرم رو گفتم
همین
@سعید
لوس بازی در نیار اینجا بچه !
اینا چیه میگی ؟
....
@یک قلم
نظر شما به نظر من نزدیکه
:)
ممنونم سر زدی
خوشحال شدم
نمیدونم همین جمله بود یا مشابهش
پاسخ دادنحذفولی همون موقع هم از خوندنش لذت بردم
معنیش با جمله فواره چو بالا رود سرنگون شود تقریبا یکیه اما خوندن این جمله واقعا لذت بخشه
سلام عزیزم. خوبی؟
پاسخ دادنحذفنوشته ات که عالی بود اما روی سیم خاردار راه رفتن بال پرواز میخواد که حس نکنی داری راه میری!
جرات سقوط هم چیز خوبیه البته..!
پاسخ دادنحذفبالا بودن هم لذتی ندارد!
پاسخ دادنحذفچه عكس ها و عبارات زيبايي.شبيه كتاب وقتي تو مشغول مردنت يودي.
پاسخ دادنحذفدر مورد اين مطلب هم آري،انسان ناگزير از هبوط است.
دختر انتخاب عکست فوق العاده بود
پاسخ دادنحذفکیف کردم
نوشته ات هم که حرف نداره
*
" حتی با ترس "