۱۳۸۹/۰۴/۳۰

پنجره زندگی


چهره واقعی زندگی را شاید
تنها از پنجره چشمان بیماری می توان دید
که پزشکان جوابش کرده اند

۱۷ نظر:

  1. میگن جوری زندگی کن که انگار امروز روز آخر عمرته

    پاسخ دادنحذف
  2. من اصلا دلم نمی خواد به همچین پنجره ای نگاه کنم.

    پاسخ دادنحذف
  3. هر وقت تونستی به این سوال خیلی سریع جواب بدی ، معلوم می شه توی زندگیت هدف داری و میدونی چی می خوای و خودت رو نسبتا شناختی :
    اگه فقط یه هفته برای زندگی کردن فرصت داشتی چیکار می کردی ؟؟؟

    پاسخ دادنحذف
  4. نه !
    از نظر من اون چهره ی گند ِ زندگیه !

    پاسخ دادنحذف
  5. ترجیح میدم از پنجره چشمان سالمم ببینم.
    غیر اونو نمیخوام ببینم حتی اگه چهره واقعی واقعی زندگی باشه

    پاسخ دادنحذف
  6. ممنونم از همه دوستای خوبم که اینجا اومدن و نظر دادن
    فکر می کنم باید یه توضیحی بدم در مورد این پست
    حس می کنم تا وقتی که یه مشکلی برات پیش نیومده قدر روزها و لحظه های قبل از اون مشکل رو نمیدونی
    خب بزرگترین هدیه خدا بعد از زندگی ، سلامتیه
    تا از دست ندادیش نمیدونی که هست
    البته جمله و آیه و حدیث و اینا زیاد شنیدیم همه مون در این مورد که من اصلا با اونا کاری ندارم
    برای خودم پیش اومده که چه روزهای خوبی رو با غم و غصه های واقعا خودساخته و ذهنی و پوچ از دست دادم و وقتی از دستم رفتن تازه متوجه شدم که قبلش چه خوشبخت بودم
    یه بیمار که امیدی به آینده نداره شاید تازه بدونه که زندگی یعنی چی
    اون موقع شاید توی ترافیک موندن و خسته و کوفته رسیدن به خونه و یه دوش گرفتن و یه چایی خوردن و آخر هفته کوه رفتن و گریه و خنده و فیلم دیدن و حرف زدن و قدم زدن توی پارک و با دوستان و فامیل جمع شدن و ... یه رنگ دیگه ای به خودش بگیره
    چند روز پیش توی گودر خوندم :
    اگر آدم تاریخ مرگش رو بدونه زیبایی نوشیدن یه لیوان آب رو هم از دست نمیده
    نمیدونم منظورم رو رسوندم یا نه

    اگر باز هم نظری دارید در این مورد خوشحال می شم بدونم
    منونم

    پاسخ دادنحذف
  7. خاله خيلي خوشگل بود دستت درد نكنه

    پاسخ دادنحذف
  8. منظورت کاملا شفاف و واضح بود.دیگه نیازی به توضیحات نداشت
    خیلی عالی نوشته بودی

    پاسخ دادنحذف
  9. عالی بود. مثل همیشه کوتاه و پر معنی

    پاسخ دادنحذف
  10. جالب بود...
    سلامتی از همه چیز مهمتره...خوب گفتید واقعا.
    من کاملن وبلاگ شما رو دنبال می کنم.حتی یه پستشم از دست ندادم ولی تا حالا نشده بود نظر بدم.
    ایمیل زدم بهتون...اگه نرسیده دوباره بزنم.
    اون جمله ی تاریخ مرگ هم خیلی جالب بود...
    اصلا کلی از مشکلات حل می شد اگه تاریخ مرگمون رو می دونستیم(البته شاید بعضیا مخالف این نظرو داشته باشن اما به نظر من که خیلی بهتر بود...وای همین الان یه طرح داستانی خورد به ذهنم که شخصیتش تاریخ مرگشو می دونه!)

    پاسخ دادنحذف
  11. سلام چون ایمیلی نبود مجبورم اینجا کامنت بذارم ببخشید :)
    راستش باعث افتخاره برام توی "به کسی نگو" بنویسم. ولی راستش من دیر به دیر موضوعی واسه نوشتن پیدا می‌کنم به خصوص مینی‌مال. اگه نوشته‌ی خوبی داشتم حتمن بهتون میگم که منم عضو کنید.
    بازم ممنونم.
    روزتون بخیر.

    پاسخ دادنحذف
  12. سلام دوست عزیز
    تبریک بابت وبلاگ پر محتواتون
    خوشحال میشم بنده رو هم سر افراز کنید
    دوست دار شما
    ری را

    پاسخ دادنحذف
  13. این دختره که دل میییییییییبره
    >:D<

    پاسخ دادنحذف
  14. راجع به متن هم اینکه
    دقیقا همینه.انقدر به همه چیز عادت میکنیم،که فراموش میکنیم همین خنده ها،همین نفس های سالم،همین روزای بی درد،چقدر "خوشبختی" محسوب میشن. وقتی ازمون میگیرن این سلامتو،تازه میفهمیم قدر همه ی چیزایی رو که از سر عادت به راحتی از کنارشون گذشتیم

    پاسخ دادنحذف