هر وقت تونستی به این سوال خیلی سریع جواب بدی ، معلوم می شه توی زندگیت هدف داری و میدونی چی می خوای و خودت رو نسبتا شناختی : اگه فقط یه هفته برای زندگی کردن فرصت داشتی چیکار می کردی ؟؟؟
ممنونم از همه دوستای خوبم که اینجا اومدن و نظر دادن فکر می کنم باید یه توضیحی بدم در مورد این پست حس می کنم تا وقتی که یه مشکلی برات پیش نیومده قدر روزها و لحظه های قبل از اون مشکل رو نمیدونی خب بزرگترین هدیه خدا بعد از زندگی ، سلامتیه تا از دست ندادیش نمیدونی که هست البته جمله و آیه و حدیث و اینا زیاد شنیدیم همه مون در این مورد که من اصلا با اونا کاری ندارم برای خودم پیش اومده که چه روزهای خوبی رو با غم و غصه های واقعا خودساخته و ذهنی و پوچ از دست دادم و وقتی از دستم رفتن تازه متوجه شدم که قبلش چه خوشبخت بودم یه بیمار که امیدی به آینده نداره شاید تازه بدونه که زندگی یعنی چی اون موقع شاید توی ترافیک موندن و خسته و کوفته رسیدن به خونه و یه دوش گرفتن و یه چایی خوردن و آخر هفته کوه رفتن و گریه و خنده و فیلم دیدن و حرف زدن و قدم زدن توی پارک و با دوستان و فامیل جمع شدن و ... یه رنگ دیگه ای به خودش بگیره چند روز پیش توی گودر خوندم : اگر آدم تاریخ مرگش رو بدونه زیبایی نوشیدن یه لیوان آب رو هم از دست نمیده نمیدونم منظورم رو رسوندم یا نه
اگر باز هم نظری دارید در این مورد خوشحال می شم بدونم منونم
جالب بود... سلامتی از همه چیز مهمتره...خوب گفتید واقعا. من کاملن وبلاگ شما رو دنبال می کنم.حتی یه پستشم از دست ندادم ولی تا حالا نشده بود نظر بدم. ایمیل زدم بهتون...اگه نرسیده دوباره بزنم. اون جمله ی تاریخ مرگ هم خیلی جالب بود... اصلا کلی از مشکلات حل می شد اگه تاریخ مرگمون رو می دونستیم(البته شاید بعضیا مخالف این نظرو داشته باشن اما به نظر من که خیلی بهتر بود...وای همین الان یه طرح داستانی خورد به ذهنم که شخصیتش تاریخ مرگشو می دونه!)
سلام چون ایمیلی نبود مجبورم اینجا کامنت بذارم ببخشید :) راستش باعث افتخاره برام توی "به کسی نگو" بنویسم. ولی راستش من دیر به دیر موضوعی واسه نوشتن پیدا میکنم به خصوص مینیمال. اگه نوشتهی خوبی داشتم حتمن بهتون میگم که منم عضو کنید. بازم ممنونم. روزتون بخیر.
راجع به متن هم اینکه دقیقا همینه.انقدر به همه چیز عادت میکنیم،که فراموش میکنیم همین خنده ها،همین نفس های سالم،همین روزای بی درد،چقدر "خوشبختی" محسوب میشن. وقتی ازمون میگیرن این سلامتو،تازه میفهمیم قدر همه ی چیزایی رو که از سر عادت به راحتی از کنارشون گذشتیم
میگن جوری زندگی کن که انگار امروز روز آخر عمرته
پاسخحذفshayad...
پاسخحذفlanat bin zendegi...!
من اصلا دلم نمی خواد به همچین پنجره ای نگاه کنم.
پاسخحذفهر وقت تونستی به این سوال خیلی سریع جواب بدی ، معلوم می شه توی زندگیت هدف داری و میدونی چی می خوای و خودت رو نسبتا شناختی :
پاسخحذفاگه فقط یه هفته برای زندگی کردن فرصت داشتی چیکار می کردی ؟؟؟
نه !
پاسخحذفاز نظر من اون چهره ی گند ِ زندگیه !
منم دوست ندارم اون چهره رو
پاسخحذفترجیح میدم از پنجره چشمان سالمم ببینم.
پاسخحذفغیر اونو نمیخوام ببینم حتی اگه چهره واقعی واقعی زندگی باشه
ممنونم از همه دوستای خوبم که اینجا اومدن و نظر دادن
پاسخحذففکر می کنم باید یه توضیحی بدم در مورد این پست
حس می کنم تا وقتی که یه مشکلی برات پیش نیومده قدر روزها و لحظه های قبل از اون مشکل رو نمیدونی
خب بزرگترین هدیه خدا بعد از زندگی ، سلامتیه
تا از دست ندادیش نمیدونی که هست
البته جمله و آیه و حدیث و اینا زیاد شنیدیم همه مون در این مورد که من اصلا با اونا کاری ندارم
برای خودم پیش اومده که چه روزهای خوبی رو با غم و غصه های واقعا خودساخته و ذهنی و پوچ از دست دادم و وقتی از دستم رفتن تازه متوجه شدم که قبلش چه خوشبخت بودم
یه بیمار که امیدی به آینده نداره شاید تازه بدونه که زندگی یعنی چی
اون موقع شاید توی ترافیک موندن و خسته و کوفته رسیدن به خونه و یه دوش گرفتن و یه چایی خوردن و آخر هفته کوه رفتن و گریه و خنده و فیلم دیدن و حرف زدن و قدم زدن توی پارک و با دوستان و فامیل جمع شدن و ... یه رنگ دیگه ای به خودش بگیره
چند روز پیش توی گودر خوندم :
اگر آدم تاریخ مرگش رو بدونه زیبایی نوشیدن یه لیوان آب رو هم از دست نمیده
نمیدونم منظورم رو رسوندم یا نه
اگر باز هم نظری دارید در این مورد خوشحال می شم بدونم
منونم
حق با توئه عزیز
پاسخحذفخاله خيلي خوشگل بود دستت درد نكنه
پاسخحذفمنظورت کاملا شفاف و واضح بود.دیگه نیازی به توضیحات نداشت
پاسخحذفخیلی عالی نوشته بودی
عالی بود. مثل همیشه کوتاه و پر معنی
پاسخحذفجالب بود...
پاسخحذفسلامتی از همه چیز مهمتره...خوب گفتید واقعا.
من کاملن وبلاگ شما رو دنبال می کنم.حتی یه پستشم از دست ندادم ولی تا حالا نشده بود نظر بدم.
ایمیل زدم بهتون...اگه نرسیده دوباره بزنم.
اون جمله ی تاریخ مرگ هم خیلی جالب بود...
اصلا کلی از مشکلات حل می شد اگه تاریخ مرگمون رو می دونستیم(البته شاید بعضیا مخالف این نظرو داشته باشن اما به نظر من که خیلی بهتر بود...وای همین الان یه طرح داستانی خورد به ذهنم که شخصیتش تاریخ مرگشو می دونه!)
سلام چون ایمیلی نبود مجبورم اینجا کامنت بذارم ببخشید :)
پاسخحذفراستش باعث افتخاره برام توی "به کسی نگو" بنویسم. ولی راستش من دیر به دیر موضوعی واسه نوشتن پیدا میکنم به خصوص مینیمال. اگه نوشتهی خوبی داشتم حتمن بهتون میگم که منم عضو کنید.
بازم ممنونم.
روزتون بخیر.
سلام دوست عزیز
پاسخحذفتبریک بابت وبلاگ پر محتواتون
خوشحال میشم بنده رو هم سر افراز کنید
دوست دار شما
ری را
این دختره که دل میییییییییبره
پاسخحذف>:D<
راجع به متن هم اینکه
پاسخحذفدقیقا همینه.انقدر به همه چیز عادت میکنیم،که فراموش میکنیم همین خنده ها،همین نفس های سالم،همین روزای بی درد،چقدر "خوشبختی" محسوب میشن. وقتی ازمون میگیرن این سلامتو،تازه میفهمیم قدر همه ی چیزایی رو که از سر عادت به راحتی از کنارشون گذشتیم